زمزم معرفت

وقتی رسیدیم تعدادی از دکترها آمدند برای معاینه و نتیجه ائی حاصل نشد.و گفتند که باید دکتر جراح بیاید برای تشخیص دقیق تر و بهتر ، ما هم مثل دیگران منتظر بودیم که ایشان تشریف بیاورندبه ماگفتند که ایشان اتاق عمل هستند وکمی که صبر کنید می آیند.در ضمن من دیدم که سایر دکترها در اورژانس از مهارت و تخصص این دکتر دارند صحبت می کنندوبیان داشتند که ایشان استاد دانشگاه هم هستندو خلاصه اینکه کادر اورژانس هم منتظر آمدن ایشان بود وچندبیمار را آمده کرده بودند که ایشان برای تشخیص بهتر معاینه نمایند.همین که مطلع شدیم که ایشان دارند می آیند دیدم دکترها مثل پادگان همگی به احترام ایشان مرتب شده اند ودور یک نفر را گ زمزم معرفت...

وقتی رفت سرکارگرها در عالم خواب جمال نورانی حضرت را مشاهده نمود .حضرت او را به اسم صدا زد وفرمود فردا صبح کارگرها را جمع کن وکار را شروع کنید و سر درب ورودی حرم را زودتر انجام بدهید.صبح وقتی بیدار شد به خودش گفت : این یک خواب بود من باید از حرف استادم سید مهدی تبعیت کنم.شب دوم همان خواب را دید وباز هم اعتنائی نکرد.در شب سوم حضرت به او عتاب نمودند و فرمودند : مگر به شما نگفتم تا سید مهدی از اصفهان بر نگشته هر چه زودتر سر درب ورودی حرم را درست کنید .اگر انجام نمی دهی به یک نفر دیگر بگویم.روز سوم به خودش گفت : این امر امام است و از یک خواب عادی خارج است وباید اطاعت کنم.کارگر ها را جمع کرد و کار ر زمزم معرفت...

آری ، محسن عزیز رفت وبا رفتنش یک ملتی را عزادار کرد ودلهای زیادی در رفتنش خونبار شدند ولی با رفتنش عزت ملت و مردمش را دوچندان نمود.در حالی رفت که با عزت در مقابل دشمن ذلیلش ایستده بود و این ایستادگی او باعث افتادن لرزه بر اندام دشمنش شده بود .دشمنی که از روباه هم ترسوتر و بزدلتر است.محسن عزیز در کنارنا محرم ناایستاد وبا او عکس سلفی نگرفت  بلکه در کنار ارباب بی سر خود ایستاد وبا عزت تمام به آسمانها سفر کرد تا مردم کشورش در روی زمین با عزت و امنیت زندگی کنند. دو روزه دنیا او را به خود مشغول نکرد وبا همه علاقه ائی که به زن و فرزند و پدرو مادر خود داشت و با همه این علایق از این وابستگی ها رها شد زمزم معرفت...